گزارش کویر نوردی مرکزی ۹۴

حدود یک ماه پیش برای اولین بار این برنامه را اجرا کردیم، مسیر حرکتمان از سمت اران و بیدگل بسمت مرنجاب و از آنجا بسمت قصر بهرام ادامه مسیر دادیم. با تجربه ای که در سفر قبلب بدست اوردیم، بهتر دیدیم که اینبار از گرمسار اول قصر بهرام را ببینیم و از انجا بسمت کویر مرنجاب برویم. که باعث شد زمان را بهتر مدیریت کنیم و زمان بیشتری را در دل کویر بودیم.

واما ادامه گزارش.

حرف از سفر است، از رفتن و دیدن راه ها، کاروانسراها و … که یادها و خاطره ها را در دل خود به امانت نگاه داشته اند.علیرغم تدلیس تاریخ و تاییدها و تکذیبهای بیشمارش، همچنان استوارند و پایدار و ….

قرار گاه اولمان اسمی فرنگی ایرانی به یدک میکشد ترمینال ( پایانه ) جنوب و ساعت ۵:۳۰ بامداد.

اولین نفر حاضر بودم در محل قرار و تا حدود ۷:۳۰ بابت تعجل سر کار.

همراهان با مرگ لحظه لحظه زمان پدیدار می گشتند و کوله ها و ره توشه ها در کنار اتول جا خوش می نمودند.

حال نوبت به هنر آقا سید امامی بود که چابک سقف به آهن کشیده شده اتول را به تسخیر درآورده و کوله ها و ره توشه ها را در بین آهن و طناب به بند کشد تا بر جای خود آرام گیرند و هوس پریدن از سر شوق را در سر نپرورانند.

زمان که کشته می شود فریاد بر می آورد و مویه می کند و چه قاتلی ست این حمید آقای رزاقی، با تاخیرهای طولانی و …..

مسیرمان به سمت گرمسارپربود از اتولها و موتورها و اتوبان فریاد تنگی برآورده بود در آن صبحگاه پنج شنبه و اما ما امیدوار در پی هم در امتداد جاده در حرکت.

دیگر زمان تناول صبحانه بود و وعده سرپرست، میزهای گرد، گرد هم آماده و از اطعمه و اشربه صبح گاهی همه حاضر تا همنوردان و همسفران بخورند و بنوشند و خدای تبارک و تعالی را سپاس همی برآورند بابت مطنعم شدن از این سفره رنگین و اشربه و اطعمه شیرین.

چه زیباست این جمله (( ما شرقی ها گذشته پرستیم نه گذشته گرا از این رو دوران طلائی همه ملتهای ما در گذشته قرار یافته اند))، ما نیز دل به جاده زده بودیم تا نشانه هایی از دوران طلائی گذشته مان را بیابیم تا شاید کمی از شهر و گیر و دار آن خلاصی یافته بر کرانه ی کویر و در زیر تموز آن وسوسه تنهایی و عشق به خلوت را و لمس هیچ و همه چیز را و یا شاید پایان بازی این دو دلقک سیاه و سفید را در فضایی دیگر به نظاره بنشینیم.

شاید زمان به نزدیکی ۱۱ صبح رسیده بود که نان داغ و آب و میوه و … ازگرمسار همراهان جدیدمان شده بودند و تناول آنها در نهار آرزوی نزدیکمان.

پس از مدتی چشممان روشن شد به شاهکار راهسازی قدیم ایران که منتسب است به دوره صفویه، جاده ای سنگ فرش نام و سیه فام، محلی ها آنرا جاده عباسی نیز می نامد. توضیحات همراهان موید این مطلب است که این ستون فقرات کویر با در نظر گرفتن مسایل فنی و معماری نسبت به استحکام جاده درمناطق سست کویری احداث گردیده و من در جستجوی نشانه هایی برجای مانده از عرق جبین کارگران و …. در این کویر گرم و سوزان و این سوال در ذهن که در کجای تاریخ این عرقها نگاشته شده و این پینه بر دستها ثبت شده و کوپم بیراه نگفته هم رزم آشی به وی که : خون سریازان و سردران ریخته می شود تا افتخار فتحش را پادشاهان و بزرگان یدک بکشند.

تاریخ این شتر مست کف بر لب،گویی آرمانش فقط نگارش با حرص و ولع نام هاست و فخرفروشی بر ستاره ها که چه امانتدار بوده در ضبط و ثبت وقایع مرتکب شده توسط شهریاران.

هرچه بود گذشت؛ قدم نهاده بودیم بر سنگ فرش و لمس زبری و سختی سنگهای سیاه بر دل کویر نرم و روشن.دوستان از این دیدار مشعوف و جناب آقای صابری به یاد ایام جوانی در حین حرکت اتول از سر جسارت جستی زده روی سقف به آهن کشیده اتول نشسته و فریاد هی سر داده که : چه عالی، جای اون پایینی ها این بالا خالی و این شد که جوانترین فرد گروه جسسارت یافته او نیز به جهت افزایش آدرنالین خون به سمت سقف هجوم برده و به تسخیر خود درآورده.

گاهی اعتبار اشخاص بالاتر از هر مجوزی می تونه باشه، همسفرمان جناب آقای میرزاجانی اعتبار وبلده راهمان بوددر کویر مرکزی ایران تا در این هیچستان پر اسرار راه گم نکنیم و در سراب توهم و خیال فرو نریم.

ایشان متکلم وحده بودند و با سر تا پا گوش وشنوده تاریخ:

پس از انتقال پایتخت صفویه از قزوین به اصفهان منطقه کویر مرکزی ایران و سیاه کوه با توجه به ویژگیهای جغرافیایی عنوان شکارگاه پادشاهان صفویه شده و قصر بهرام و عین الرشید در این مسیر پر التهاب جا خوش کرده.

تاریخ متکلم بود؛ این پیر عصانشین که اکثرا قلمش خادم شکمش بوده و خردش نهفته در چشمش.

قصر بهرام، یکی از بنهای تاریخی مهم محصور شده در بیابان استان سمنان در دامنه شمالی ارتفاعات سیاه کوه

، در جنوب گرمسار و بر سر راه کاروانیان راه افتاده از اصفهان و کاشان و نهایت خراسان.

این قصر منزل اولمان شد در مسیر پرهیجان، همه گیاده شده، گرد سفر از سر و صورت با آب مصفا شسته و

اذان شنیده شد،سکوت قصر شکست و شاه نشین شد گهواره دلهامان با ذکر سلام و صلاه و صلوات.

می گویند قصر منتسب به بهرام گور بوده است واهل فن عمری ۴۰۰ ساله برایش تخمین زده اند که پلاکهای ۱۰ سانتی نماساز بیرونش و آجر و خاک درونش بود که رفع عطش را از چشمه ای که در ۹ کیلومتری اش بود و با کانالهای سنگی تعبیه شده در مسیر تامین می کرده.

عین الرشید مقصد بعدی مان بود اما گویی از آن بر اثر تاراج زمان فقط عین مانده بود و رشیدی را بادهای سوزان ظهر گاهان و سردی هوای شام گاهان با خود برده بود و از ماسه های نرم باد آورده ی کویر پوشیده، دیوراها شکسته، برجها سر افکنده، روح دردمندش آوراه و سر به درون خویش فرو برده و ایام شباب و جوانی را از یاد برده و بر جای جایش با تکیه بر عصای پیری قامت استوار ساخته.

با عبور از کناره های سیاه سنگ و نزدیکیهای دریاچه ی زیبای نمک، آب انباری قیلوقه نام آبشخور عابران و جوندگان و خزندگان و پرندگان گردیده تا در دل کویر این ابدیت احساسهای بی مرز تن رنجوری بی آب نماند و روح از بدن بانگ الرحیل بر ندارد.هرچند که گوارائی ندارد و طعمش مزاج را شور می کند ولی انعکاس تصویر و بازی نور و آب لذت و شعفی وصف ناشندنی به این وجود خاکی خود شیفته می دهد.

در مسیر آب انبار به سفید آب منظره دیدار چند قلاده جبیر که در زیستگاه شان گرم چریدن بودند نصیبمان شد و دیدن این مخلوق زیبا در آن گرمای جان کاه انرژی دو چندانی را در رگهای به سستی نشسته امن جاری نمود/

منزلگاه بعدی خرابه های سفید آب بود که روایت از کاربری اش در عهد قدیم بسیار بوده، آفتاب از نیمه راه خود دو تا سه ساعت گذر کرده و زمان رسیدگی به وجود رسیده بود.در محیط بانی سفره باز نموده و هرکس به اندازه خود قوت برداشته تناول نمود.

آقای میرزاجانی که چهره اش از آتش خاطره های کویر تافته و چشمانش در زیر بازوان فشرده و در هم تنیده شده ابروانش پنهان گشته بود، هر چند وقت یکبار از کویر و جاذبه های آن بیان خاطرات می نمود و لبخندی از رضایت بر گوشه لبانش نقش می گرفت و بی ریا و ساده و رها محو در زمان و مکان می گشت.

دیگر آفتاب به غروب نشسته بود در سایه روشن غروب حرکت ما به سمت کاروانسرای مرنجاب ادامه داشت.

برخی می گویند کویر انتهای زمین است و خداوند در آن حاضر و آسمانش سراپرده ملکوت و بهشت، آری بهشت در کویر خلاصه است در آسمانش.شب کویر را مردم لوکس نشین شهری نمی شناسند، انها غرق در نور مجازی لامپهای ادیسون ساز گشته اند .

شب های کویر، شبهای خیال پرور بهشت است و مهتابش حتی اگر نیمه باشد گیراست و لبخند خدا در او پیدا.

اندکی پس از طی مسیر استاد دلنوا چراغهای اتول را خاموش و دوستان را به دیدن این مزرعه روشنایی دعوت نمود و به سولات و کنجکاویها جواب می داد، اما امان از تکنولوژی که گاهی واقعا عالیست. آقا سید برنامه خاصی بر روی گوشی خود نسب کرده بود که به هر سوی می چرخناد صور فلکی را با زیبایی تمام نشان می داد و چه زیبا بود نقاشی خدا بر روی آسمان سیاه.

رفتیم تا رسیدم به مرنجاب.

کوله هامان جا خوش کردن در کاروانسرا و ما نیز هم.

برخی به نماز ایستادند و برخی به سیاحت اطراف پرداختند و برخی در پی آماده نمودن اطعمه شام جوجه ها به سیخ کشیده و زغالهای سیاه را از عمق گرمای وجود خود به روشنایی رهنمون می ساختند.

چشم همنوردان پس از یک دور همی دوستانه به گرمی نشست و خواب مستولی گشت و هرکس در جایگاه خود به چیدن ستاره ها مشغول چرا که آنچه در کویر زیبا می روید و حوب جوانه می زند و بار می دهد خیال است، آری خیال این تنها ثمره پر میوه کویر.

آن شب پس از گشت و گذار در گردشگاه آسمان، این تفرجگاه کویریان و بازیچه کودکان، خسته و نئشه در بستر خویش به خواب ناز فرو رفتم.

زمان گذشت و آفتاب سر برآورد که شرح شور انگیز طلوع در میان رمل ها و اتفاقات روز دومشرحی بس مفصل دارد که بماند.

نگارنده گزارش: علی کریمی

و اما گزارش تصویری

شروع حرکت از تهران

محل صرف صبحانه

ابتدای کویر

گیت محیط بانی و گرفتن اجازه برای ورود به پارک ملی کویر

عبور از حاده سنگفرش بسمت قصر بهرام

جاده باستانی سنگفرش

پاسگاه قصر بهرام

قصر بهرام

کاروانسرای عین الرشید

آب انبار قیلوقه

توضیحات لیدر در مورد آب انبار قیلوقه

ادامه مسیر بسمت سفیدآب

دیدن چند آهوی کویر (جویر)

کاروانسرای سفیدآب

پاسگاه سفیدآب

طلوع خورشید در مرنجاب

دریاچه نمک

کاروانسرای مرنجاب

ارسال دیدگاه