
به نام خالق ِسرو قامتانِ خطهی سروستان
کمی آنسوتر، زیبایی ِممکن! و مسحورکنندهای از ابرهایی بود که تجمع و تراکم ِدلنشینشان…
بالاخره در اوج و آن بالای قلهی آزادکوه، که مُنقّش شد به نقش ِ گامهای پُر هجرتِ ما که شوق و سودای فتح ِ تمامی قلههای جهان را دارد، همهی همنوردان در کنار یکدیگر گرد آمدیم و پس از چند عکس به یادگاری، سرانجام عازم فرود و بازگشت از قله شدیم.
سفرشیرین و به یاد ماندنی گروه کوهنوردی «سلام همنورد» به مقصد روستای «کلاک بالا» و قله «آزادکوه» با وعدهی تجمع همنوردان در نمازخانهی
کارگاه غدیرپژوهی، در ساعت ۱۳ روز پنجشنبه ۱۲تیرماه سال ۹۲ آغاز شد.
پس از حاضر شدن اعضای گروه، متشکل از هفت خانم و دوازده آقا، و اقامهی نماز ظهر و عصر، همگی سوار بر رخش ِتیزپای گروه!، یک مینی بوس بسیار زیبا و مجهزشده، به سمت روستای نیکنام ده، در نزدیکی روستای کلاک حرکت کردیم.
پس از طی حدود ۶۴ کیلومتر و گذر از پیچ و خمهای جاده و تماشای تابلوهای بی نظیر خلقت که همچون گوشوارههای گیلاس در سبد آفرینش خداوند جلوه گری می کردند، چندین دقیقه در گردنهی دیزین به منظور هواخوری و مشاهدهی قلهی زیبای«کلون بستک» واقع در شمال شرقی گردنه و نیز خوردن برشی از خربزه ای شیرین که به قول سهراب سپهری: تب ِ تند ِ رسیدن داشت، توقف کردیم. پس از کمی استراحت دوباره به راه افتادیم.
ادامهی مسیر به بحث و تبادل نظر همنوردان با یکدیگر، مشاهدهی مناظر چشم گیر و به یاد ماندنی طبیعت، گذر از آشکدهی عموحسین، ده گاجره و پل زنگوله و البته چرتهای شیرین ظهرگاهی طی شد.
حدود ساعت ۱۹:۴۰ جهت استراحت شبانگاهی بهروستای نیکنام ده که در ارتفاع ۲۳۸۷ متری قرار دارد وارد شدیم. پس از استقرار و گذاشتن وسایل و کوله پشتی هایمان در حسینیه، به گشت و گذار در روستای زیبای نیکنام ده رفتیم. بعد از سیاحت در آن فضای زیبا و همچنین زیارت کوتاهی از امامزاده و مزار اهل قبور، جهت اقامهی نماز مغرب و عشا به مسجد سیدالشهدا (ع) واقع در روستا رفتیم.
پس از برگزاری نماز جماعت به امامت همنورد محترم حاج آقای شریفیان و صحبت بسیار مفید و کاربردی ایشان، به حسینیه که محل اقامت شبانگاهیمان بود بازگشتیم. خالی از لطف نیست که بنویسم مهمترین قسمت ماجرای روز اول اینجا بود که: بانوان محترم همنورد در داخل حسینیه، به استراحت و رفع خستگی ناشی از طی مسیر پرداختند، و آقایان گرامی نیز به آماده کردن جوجه کباب ذغالی ومخلفات آن و چای برای بعد از شام مشغول شدند.
ساعت ۸ صبح بود که مجدداً به حرکت در مسیر پر فراز و نشیب کوهستان پرداختیم.مسیری که مناظر زیبا و جذابش، آب جاری و زلال رودخانهاش و آواز ِ شفافِ پرندگان اش انسان را به شدت مجذوب و مسرور میکرد.
پس از طی مسافتی در این راهروی بهشتی، همنوردان برای استراحتی کوتاه و برداشتن آب، ساعت ۹:۳۰ صبح در کنار چشمه ای کوچک و زیبا توقف کردیم.
در ادامه، مسیر را تا محلی از دامنه که «زین اسبی» نام دارد، پیمودیم. ساعت ۱۰:۱۵ صبح بود که طبق قرار، کوله پشتی ها را به یکی از همنوردان که مسئول حفاظت از آنها بود، تحویل داده و سبکبار به سمت قله حرکت کردیم. از این نقطه تا زمانی که به قله رسیدیم، حدود دو ساعت و نیم طول کشید؛ که به دلیل شیب تند قله و ارتفاع زیاد آن و تفاوت توانمندیها، همنوردان به چند دسته تقسیم شدند. گروه اول تقریباً یک ساعت زودتر از گروه آخر به قله رسیدند. البته لازم به ذکر است که در این کوهنوردی حرفه ای و سنگینی که داشتیم و کمتر کسی موفق به انجام آن می شود، این تفاوت کم و ناچیز زمانی بین گروه ها برای رسیدن به قله، یک رکورد جدید کوهنوردی به حساب می آید.
ساعت ۱۲:۵۵ فتح قله آزاد کوه توسط تمام افراد گروه صورت گرفت و پس از استراحتیکوتاه، به مشاهدهی تمام و لذت بردن از کوهها و قلههای اطراف آن پرداختیم. کوهها و قله هایی که بر سطح آنها از دامنه تا ارتفاع، پوششهای بسیار زیبایی از سبزه و علف و لا به لای آنها شیارهای باریک و نازنینیاز برف دیده میشد که چشم را خیره و دل را آگاه می کرد.
در ساعت ۱۴:۳۰ به محل «زین اسبی» رسیدیم و پس از توقف کوتاهی که با برداشتن کوله پشتی ها همراه بود، به حرکت خود ادامه دادیم.
ساعت ۱۶ در کنار چشمه توقف کردیم و پس از اقامهی نماز جماعت ظهر و عصر و خواندن دعای شریف ِ عهد و صرف ناهار در ساعت ۱۶:۵۵ ، به صورت یک نفس و تخته گاز، که البته برای ماحرفه ای های کوهنوردی فقط یک دست گرمی بود ( نکتهی بامزه!: این چون یک حقیقت ِشیرین است، پس مطمئناً تعریف از خود محسوب نمی شود!!) ، جهت فتح قلهی دماوند! در فردای آن روز – که باور بفرمایید همهی دوستان بر این امر راضی بوده و اصرار می ورزیدند!!! – به سمت پایین حرکت کرده و در نهایت، ساعت ۱۸:۴۰ به روستای کلاک بالا رسیدیم.
پس از استراحتی کوتاه که البته هیچکس تمایلی به آن نداشت و فقط به اصرار سرپرست محترم گروه صورت گرفت تا دلشان نشکند!!!، سوار بر رخش زیبا و تیزپای گروه که همان ابتدای گزارش وصف آن آمده است، در ساعت ۱۹:۲۱ عازم روستای نسن شدیم. تا اینکه…!
دوستان همنورد پس از اینکه متوجه شدند به دلیل مسدود بودن جاده، مجبور بهتوقف تا زمانی نامعلوم در روستای نسن هستیم و در نتیجه تا ساعاتی بعد، از منزل و استراحت و حمام گرم و البته یک خواب شیرین ( بدون آن ابرهای سپید کوهی که شرح داده شد)هیچ خبری نیست، از فرط یأس و خستگی! و از شدت شادی و شعف! از صندلی های گرم و نرم مینی بوس دل نمیکندند. سرانجام پس از کلی خوشحالی و انرژی! به دلیل نزدیک شدن به اذان مغرب همگی پیاده شده و به سمت مسجد روستا حرکت نمودیم.
بعد از اقامهی نماز جماعت مغرب و عشا و در حدود ساعت ۲۱:۱۵ ، سفره نشین ِمهماننوازی ِهمیشگی روستاییان که به قول شاعر: «مثل درخت اند / مدام می بخشند» شدیم و به صرف شام گرم و خوشمزه و چای داغ ( البته ازخدا پنهان نیست که حاجت دلمان بود!!!) پرداختیم. خلاصه در ساعت ۲۲ و بعد از باز شدن مسیر جاده، از روستای خوش اهالی نسن به سمت تهران حرکت کردیم و اردوی شیرین و دوست داشتنی مان به پایان رسید .
به امید روزی که درسایه سبزش
همگان از لذت یکسان بهره مند شوند
موفق باشید
سلام همنورد
سرپرست برنامه: آقای دلنوا
عکاس: آقای میرزا علی
تهیه گزارش: خانم شولایی